شروع ماجرا رو نمیدونم کجا بود اما مسیری که هستم رو هرچقدر سخت دوس دارم. کاری رو کردم که فک میکردم جواب میده، دلم می خواست انجامش بدم و اگه نتیجه نده دیگه هیچی به خودم بدهکار نیستم. 
زندگی همینه از عدم تعادلی به عدم تعادل دیگه و این رو باید بپذیریم. به قول اون دوستمون مثل دویدنه تو فاصله ی یک پای دیگه رو زمین گذاشتن یک پات رو هواست و به محض رو زمین اومدنش اون یکی رو هواست. به نظرم باید بپذیریم دیگه. یعنی تا وقتی نپذیریمش هی این اتفاق قراه برامون بیفته تا باورش کنیم. در واقع " جمله ی بی قراری ات از طلب قرتر تویت طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت." برای خودم ی لیست آرزو درست میکنم و دونه دونه تیکشون میزنم به زودی. اگه قسمت نشد تا وینتر امسال برم. اولا که همه ی تلاشمو میکنم و دوما که قسمت نبوده دبگه. 
شاید امید راست میگه شاید ی وقتایی نباید تلاش کرد، نباید زور زد. اما ی وقتایی و تشخیص اون وقتا اون لحظه هاییه که احساس میکنی . نه این که به حرف بقیه باشه. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها